رفتنت
صدای پای رفتن تو ، آن روزی كه با من صحبت نكردی، روی شن های صحرای
دلم نقش بسته بود.
سوز می آمد، سردم بود، و من به شدت یتیم شده بودم.
سوز و سرمای بی كسی و تنهایی می آمد.
دلم برای تو تنگ شده است
ای نیمه دگر من
دلم برای تو تنگ شده است
من و تو،
چون ماه و خورشید روبروی هم
همیشه سرگرم گفتگوی هم
تا كه ابر آمد و روی خورشید و گرفت
(اكنون دل من شكسته و خسته است)
زیرا كه ماه لب فرو بسته است
روی صحنه شادكامیم
پشت صحنه ناشاد
مبادا پرده را بكشید......
ای خدای بزرگ
ای یگانه دو عالم تو خودت عصاره عشقی، به من بگو چه كنم؟
با او چه كنم؟
بی او چه كنم؟.....هان
شهرت نداشته مرا همه كس می داند!
همه كس می داند كه من اهل هنرم
من توی چشم ها هستم.....بگو چه كنم؟.......هان
بی او چه كنم؟
با او چه كنم؟......هان
من اسم عشق را از عشق به حیرت در میآورم
من انگشت های ایمان را ، از ایمان خویش،
بر دهانش می برم.
من نغمه عشق را یاد پرستوها می دهم.
خیلی هوا سرد است
من سردم است
دلم برای تو تنگ شده است
ای نیمه دگر من
دلم برای تو تنگ شده است
اگر روزی هزار نفر هم عاشق گیسو و چشم تو شدند، باز باید از فیلتر احساس م
ن بگذرند فیلتر احساس من آن ها را پس خواهد زد
دلم برای تو تنگ شده است
ای نیمه دگر من
چهارشنبه 27 تیر 1391 - 10:52:28 PM