×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

دفترعشق براي عشقم

× شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه : سلام عزیزم دارم برات نامه می نویسم. آخر
×

آدرس وبلاگ من

nagar.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/0mh

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ????? ????? ??? ????

سرنوشت

انگار که نفرین شده ام به چه گناهی نمیدانم سرنوشت برایم بازی ها دارد با دل خسته من اسیر نفس اوشدم و چه آسان تحقیرم میکند سردرد امانم نمی دهد چشمانم به سیاهی میرود همه جا تاریک است خاک مرده بر سرایم ریخته اند ندیدن را از یاد برده ام شادی با من غریبه است و چه دورمی بینمش سکوت مطلق دست نیافتنی میماند اما دلم عجیب سنگین است حال میتوان گریست نه؟؟؟ صدای سکوت است که می آید و من تنها نشسته ام با بغضی در سینه ام توان شکستن ندارم شاید هم نمی خواهم بشکنمش مدتهاست که با من است دامنی میجستم که شانه های او ها های اشک ریزم می خواستم آنجا سر در پناهم باشد و گریه سردهم اما افسوس اشکهایم انگار خریداری ندارد و ظلمت شب است که بر خانه ام حکم میراند کور سوی امیدی میبینم یا که شاید توهمی بیش نیست دنیا با من غریبه است وشب سهم من است از تمام روشنایی ها کس نداند کسی نداند که چقدر غمگینم کس نداند که دلم پر خون است کس نداند که دلم سوخته است کس نداند که ندارم یاوری کس نداند که ندارم همدمی روزها از پی هم میگذرند کس نداند که نخواهم زندگی / زندگی بی تو برایم درد است هر دردش چون نیزه ای بر قلب من هر دمش چون شعله ای بر جان من زندگی بی تو برایم سخت است زندگی بی تو برایم درد است تیرگی را دوباره احساس خواهیم کرد سیاهی و ظلمات دوباره خواهند آمد شب ظلمت را چگونه به صبح خواهیم رساند حتی ستاره ای در آسمان پدیدار نیست کوچکترین روشنایی هم قدرت و جراتی برای نمایان شدن ندارند ترس و دلهره بر شهر حکمفرماست صداهای خاموش گشته زبانهای بسته و چشمهای نابینا دیگر چیزی برای ما نمانده چطور باید گذراند تا شاید روشنایی دوباره پدیدار شو
یکشنبه 8 آبان 1390 - 7:04:17 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
× برای این پست نظرات ارسالی پس از تایید مدیر وبلاگ به نمایش در خواهند آمد

آخرین مطالب


alo


...


age mikhai biyai porofail negar


darbareye negar nazi


بروازپیشم


خوش به حال آسمون


می خوام تنها باشم...


فراموش می کنم


بی معرفت


(تنها نشوی).


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

98783 بازدید

74 بازدید امروز

11 بازدید دیروز

122 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements