×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

دفترعشق براي عشقم

× شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه : سلام عزیزم دارم برات نامه می نویسم. آخر
×

آدرس وبلاگ من

nagar.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/0mh

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ????? ????? ??? ????

خاطره

" گلهایی كه بر طراوت پیكرم می‌رویند رنگ نوازش دستان تو را دارند، نیلوفرانی بر ساق‌هایم پیچانند كه در بوی تو می‌خزند. تو گلبرگی جامانده در لحظه‌های خاطره منی كه بوی صد باغ بر می‌آید از آن " مرا در نهانی ترین گوشه ی آغوشت پنهان کن آن سوی تاریکی ، بر پهنه ی زندگی آن جا که هوا از رویای بهار شفاف تر است و باران سرود آفتاب را تکرار می کند راز چشمهایت ستاره ی بختم بود که درخشید و مهتاب را در نگاهم زمزمه کرد لبهایت خنده را که سال ها در گلو گم شده بود را در چهار سوی زمان دوباره فریاد کشید و آمدنت کویر دستانم را شکوفه باران کرد پنهان کن مرا در آغوشی که نامش دوست داشتن است ...
چهارشنبه 11 آبان 1390 - 9:09:56 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://sourena.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 13 آبان 1390   8:59:14 PM

زیبا بود نگار خانوم.از خودته؟

http://mry_hbp.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 13 آبان 1390   4:19:33 PM

مرحبا

http://r0h4m.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 13 آبان 1390   9:50:18 AM

خانه ی دوست کجاست ؟ در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر بدر می آرد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی
و ترا ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا جوجه بردارد از لانه ی نور
و از او می پرسی
خانه ی دوست کجاست؟

آخرین مطالب


alo


...


age mikhai biyai porofail negar


darbareye negar nazi


بروازپیشم


خوش به حال آسمون


می خوام تنها باشم...


فراموش می کنم


بی معرفت


(تنها نشوی).


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

98734 بازدید

25 بازدید امروز

11 بازدید دیروز

73 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements