×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

دفترعشق براي عشقم

× شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه : سلام عزیزم دارم برات نامه می نویسم. آخر
×

آدرس وبلاگ من

nagar.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/0mh

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ????? ????? ??? ????

يك اشتباه

پنج شنبه ساعت 9 صب بخش اورژانس بیمارستان تقریبا خلوت بود .

تو حال و هوای خودم بودم و به این فکر میکردم که چرا ما ادما تا وقتی سالم و تندرست هستیم یه بار به خاطر این نعمت سلامتی خدا رو شکر نمیکنیم ولی همین که کوچیکترین گرفتاری سراغمون میا به یاد خدا میافتیم . که صدای اخ و داد مریضی کل ارامش حاکم را بهم زد .

اخ مردم ، یکی به دادم برسه ... ، خدایا اتیش گرفتم و....

نمیدونم چی شده بود ولی با این اوضاع سریع بستری شد و سرم و کل امپولهای بیمارستان رو بهش تزریق کردن با اینکه دیرتر از ما اومده بود ولی به خاطر درد زیاد سرمش را فری گرفته بود .

ولی درد ه همچنان ادامه داشت!!!

مونده بودم که چه معده دردیه که با امپول رانیتیدین و دیکلوفناک وهیوسین و....

خوب نشد ه . درد خودمو دیگه فراموش کرده بودم .

یکی از هم اتاقی ها به همراهی اون اقا گف که شاید اپاندیسیت است

و معده درد نیس ولی همراهش خندید. واقعا جای تعجب بود خنده تو اون موقع ....

گفت نه حاج خانم . اقا معتاد بوده و یه هفته ایه که تو ترکه . دردش هم بهمین علته ...

خانما رحمشون امده بود و گفتن که گناه داره حداقل یه ماهی تقویتش کنید تا بتونه ترک کنه . گف که اون موقعها که میگفتیم این زهر ماری رو نکش گوش نمیداد حالا هم خودش باید دردشو بکشه .

پسر 18 ساله اش کنار تخت پدر مظلومانه ایستاده بود و به پدرش نگاه میکرد . پرستار گف که باید به زور هم که شده غذا بخوره ولی میگفتن حدود یه هفته است که لب به غذا نزده و حالت تهوع داره ./

پسره ی بی زبون میگف حاضریم زندگیمونو بدیم پدرم خوب بشه و اشک تو چشماش حلقه زده بود .

تو همین احوال صدای بلندی همه رو به خود جلب کرد که یا مورفین بهم بزیند یا ولم کنید برم مواد بکشم . دیگه طاقت دردو ندارم . .....

امیدوارم این عبرتی باشه واسه پسره که اشتباه پدر را تکرار نکنه .

دوشنبه 16 آبان 1390 - 11:08:20 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://ghazull.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 19 آبان 1390   9:34:57 PM

perfecttttttttttttttttttttttt

www.cloob.com/mohsenhacker

ارسال پيام

پنجشنبه 19 آبان 1390   1:06:00 PM

درود. عالي بود

http://milad-zartosht.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 19 آبان 1390   2:29:44 AM

واقعا عالی.اما منم با نظر دوست خوبم محمدرضا موافقم وقتی محاوره ای مینویسی متن زیاد تو وجود آدم تاثیر نمیذاره.به وب من سر بزن اونجا دارم داستان مینویسم.6قسمتشو نوشتم.بخون و نظر بده.نظرات خیلی واسم مهمه.با نظرت خوشحالم کن.ممنون.

http://asalbanoo.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 17 آبان 1390   12:55:47 PM

ای کاش می شد فهمید در دل آسمان چه می گذرد

که امشب با ناله ای بغض آلود
بر دیار این دل خسته
اشک می ریزد


http://r0h4m.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 17 آبان 1390   9:25:05 AM

khodaro shokr k in aqa b ye morofin arum mishe

man dustam babash fot shode

rahhe hali dari k arumesh konam

http://ba-marefaeha.baxblog.com

ارسال پيام

دوشنبه 16 آبان 1390   5:55:59 PM

http://http://kohefazaei.blogfa.com/.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 16 آبان 1390   5:09:53 PM

????????? ?? ????? ????? ????? ??? ???? ???? ?? ???? ???

????? ??? ????? ?? ??? ???? ????? ????

???? ?? ?? ?? ????? ?? ?? ??????.......... ???? ?????

http://amin6404.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 16 آبان 1390   1:13:57 PM

سلام

حرفی برای گفتن ندارم فقط تونستم یه آه از ته دلم بکشم

ساعت عمر در گذر است وهمچنان ما در خواب سالهاست که خوفته ایم

http://mry_hbp.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 16 آبان 1390   11:50:42 AM

خوب بود

اما پیشنهاد میکنم ادبیاتت را زیاد محاوره ای ننویس

مثلا کلمه گغت را ننویس گف. ممنون. خسته نباشی

آخرین مطالب


alo


...


age mikhai biyai porofail negar


darbareye negar nazi


بروازپیشم


خوش به حال آسمون


می خوام تنها باشم...


فراموش می کنم


بی معرفت


(تنها نشوی).


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

98702 بازدید

4 بازدید امروز

6 بازدید دیروز

73 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements