×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

دفترعشق براي عشقم

× شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه : سلام عزیزم دارم برات نامه می نویسم. آخر
×

آدرس وبلاگ من

nagar.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/0mh

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ????? ????? ??? ????

یک دخترک

قصه ی یک دخترک یکی بودویکی نبودیه خدابودویه دریای کبود که همه بهش می گفتن آسمون یه زمین بودویه شهرویه
غریب بایه جاده که مسافری نداشت توی این شهرغریب زیرسایه ی دوتابید بلند که هنوزمـــــجنون ،
مجنون نبودن یه کسی شاید مثل یه دخترک همیشه دنبال گمشدش می گشت امااون گمشدشـو
ندیده بود فقط ازشدت غصه غروبا یه چیزی مثل بلورلای اشکاش می شکست وروی گونه هـــــــاش
می ریخت گونه هاش ازغم اونی که نمی دونست کیه خیس بارون می شدن چندتاپاییزم گذشت و
هنوزدخترک قصه ی ما مات ومبهوت واسیرنگاهش به جاده بودودلش می خواس یه روزبـــــپــرسه از
پرستوها که مسافرش همون که :امادخترک نشونه ای نداشت نمی دونست اون یـــــکه قراره ازراه
برسه باچشاش چندتاگل مریموجادومی کنه؟بانگاش به قلب چندتاشاپرک تیرمی زنه؟شبمــــــــنو از
چشمای چند تاغریب پاک می کنه؟آیااصلا اون می اد؟دخترک دیوونه بوددیگه طاقتش مــــــث عمرگلا
رفته بودازکف وپرپرشده بود یه شب نیلی وشفاف تویه پاییزقشنگ وقتی آدما همه توخواب ورویاشون
بودن دخترک دستشو بردبه آسمون باهمون لحنی که برگای مسافربارخت حرف می زنن باخــداغرق
تمناشد وراز.وسط دردودلش یه چیزی مثل یه مرغ بادوتابال طلایی ویه پرواز لطیف ازروآسمون آرزوش
گذشت دخترک عاشق عاشق شدوبعدچندتاقطره اشک پاک لبای غنچۀ آرزوشو ترکردوگذشت.دخترک
فهمیده بود یه کسی که مثل هیچکس نباشه یه روزی مثل یه رویای عجیب میادوروغصه هــاش خط
می کشه مشقای صبرشوامضامی کنه زبون فرشته های عاشقو یادش می ده امااون چــه شکلیه؟
دخترک همیشه باگفتن این سوال سخت خوابوازچشمای غمزدش می روند آدمای سرزمین دخترک
همشون بنفش وقهوه ای بودن شایدم یه دسته شون خاکستری مثل غم وقتی روبرفـــای زمستون
می شینه امادخترک خودش چه رنگی بود؟هیچ کسی جواب این معماروبلدنبود دختـرک بابچه هاتو
کوچه ها دوست نمی شد دخترک توبازیاهمیشه داوری می کرد دخترک دوستی نــــــداشت شایدم
داشت واونارو دوست نداشت آدم عجیبی بود عاشق چشمای خیس ودلای ابری وپاک که می خوان
بایه اشاره برسن به آسمون امادوره راهشون دخترک به جاده وبه پنجره سپــــــــرده بود اگه یه روز یه
چیزی مثل وحی مث الهام ازمسیر انتظارشونم گذشت نذارن بازم بره بگن این جایه کسی پـــــشت
چندتادربسته زیراین سقف کبودعمریه منتظرورودیه مسافره روزامثل هم گذشت دخترک چاره ای جـز
دعانداشت شبااون بودونیازوآسمون اما دنیاواسه اون همیشه این جوری نبودیه روزی که مثل هــــیچ
روزی نبود یه فرشته یه کسی که مثل هیچ کسی نبود بادوتاچشم نجیب که دل تموم آدمــــــارومبتلا
می کرد بایه لبخند قشنگ وصورتی مث برگای گلای شمعدونی بانگاهی که پرازعشق به یک چلچله
بوداومد وواسه همیشه دل دخترک روبردوعوضش غصه هاشوازش گرفت دخترک حالادیگه تنهانـــــبود
اون حالا یه چیزی داشت که مث عروسکای بچه های همبازیش دیگه خریدنی نبود چون خدااونوبـرای
دخترک آورده بوکد اسم قهرمان رویاهای سبردخترک همونی که دخترک عاشــق چشماش شده بـود
همونی که دخترک بادیدنش دیوونه شد اسم بی نظیری بود اسم زیباچقـــــــدربه چهرۀ اون می اومد
همونی که دخترک سفارش نشونیشو به جاده کرد عاقبت اومد وموندخــلاصه زیبای نازنین ماازهمون
لحظۀ اول دل دخترک روبرد به یه جایی که نمی دونم کجاست شاید ازکهکشونای آســـــــمونم دورتره
شایدم همسایۀ ستاره هاست آره زیباشده بود عشق ونیازدخترک زندگیش بودوهمین دخترک یه روز
دلو زدبه دریاتوچشمای ناززیبانگاه کرد وبایه شرم خیلی آروم وعجیب وموندنی گفت به اون دوســـــت
دارم ولی اون چیزی نگفت توسکوتش پراون حرفایی بودکه اگه یه وقتایی گفته نشه قشنگ تره شـب
اون روزعجیب دخترک بادلی آروم وسبک بایه آتیش بزرگ که تموم دلشوســوزونده بود به امید داشتن
یه دلخوشی که فقط تودنیا اون صاحبشه چشماشوبست وتورویاهاش نشــست دخترک باعشق این
فرشته ی صبوروماه وموندنی خیلی بی بهانه زندگی می کرد دخترک فقـــــط باعشق این فرشته رفع
تشنگی می کرد یادزیباشده بود رازطلوع زندگیش مگه ازدوری اون خــــــوابش مــــــی برد؟شب تاچند
ساعتی باعکس اون حرف نمی زد تاتموم اتفاقهایی که اونروزواسه اون افتاده بود واسه زیبانمی گفت
خواب به چشماش نمی رفت سحرم وقتی چشاش دیگه داشت روهم مــی رفت آرزومی کرد تورویاها
ش ببینه فرشته رو.امادخترک حالا یه غصه داشت یه غم خیلی بزرگ رنــــــــگ گلهای بنفشه توغروب
رنگ بغضی که شقایق می کنه رنگ پرواز یه قوازرویه دریاچه ی سردمـــی دونین غصه ی دخترک چی
بود؟دخترک می گفت اگه یه روزیاشب تلخ زیبای اون سواربالای ســــرنوشت بشه اگه تقدیر اونویه جا
ببره که یه دختر دیگه شبادعاکرده باشه اگه اون قبول کنه بـــــــــخوادباسرنوشت بره ،بره پیش دختره،
دختره عاشقش بشه اگه وقتی رفت یادش بــــــره یه کـــــسی پشت یه انتظارزرد داره ازدوری اون این
جوری پرپرمی زنه اگه مثل جزیره های دوردریـــاهاتوی خاطرات اون واسه همیشه ناپدید بشم اگه اون
یادش بره یه پریسایی دیوونه شه اگه ازپــــیشش بـــــره دق می کنه غصه ها موبه کی بگم؟کی میاد
گوش کنه چرایه روزیه کسی گفته به من بالا ی چـــشمت ابروا...؟دخترک یه مدتی توی بهارشب وروز
کارش همیشه گریه بود چاره ای جزین نداشــت گاهی لابه لای گریه هاش یه کم دعامی کرد این روزا
تاکسی حرفی به دخترک می زد که تـــــحملش براش ساده نبـــــــــود روبه روی چشمای زیبای نازش
می نشست وبهش می گفت ببین نازنین به شیشه هــــــــای آرزوم دارن سنگ می زنن باحرفاشون
بال دلم رومی شکنن اون موقع زیبای نازنین ما بایه شیوۀ عجیب خیلی نرم وساده آرومـــــــش میکرد
گاهی دلداریش می داد وبعدشم بهش می گفت اینوهم مثل بقیه فراموشش کـــــــنه دخترک فقط به
حرفای فرشته گوش می داد زندگیش بودوهمین یه دلخوشی کسی که ازآســــــــمون ازاون بالا اومده
بودتانذاره دخترک بیشترازاین بین آدمای خشک وقهوه ای بی پناهی بکــــشه حالا دخترک دوباره مثل
قبل داره اززندگی وآدماناامید می شه حق داره زیبای اون اگه بره دوبــــــاره اون می مونه باعالمی ادم
بد آدمایی که گلای باغچه رودوس ندارن آدمایی که روبرگای غریــب پاییز بشه پامی ذارن دلشون برای
بارون شدید تنگ نمی شه رعدوبرق که می زنه پنهون می شـــــن توخونشون یعنی من بااینا زندگی
کنم؟این سوال داشت دیگه دیوونه ترازپیشش می کردهی نـــــــشست وغصه خورداماراهش این نبود
پس یه شب نشست واین ماجراروواسه هرکسی که گمــــــشده داره ترجــــــمه کردتایه روزبرای زیبای
عزیزش بخونه شایداون بهش بگه چیکارکنه دخترک همین یه عشق وتوی این دنیاداره جون هرچـــــی
گل نیلوفرتنهاتوی مرداب خوابیده شماهابهش بگین کجاصبوری می فروشن این دوافقط دس فــــرشته
هاس؟زیباچی؟اگه بره تحملم تموم می شه دوباره می شم همون دخترک گذشته ها منتــــها دیوونه
تر خلاصه زندگی این دخترک گل خاراوگلای کوچیک حقیقته که توحاشیش فقط باخط ســرخ یه کسی
ازآسمون نوشته زیباجون بمون توبری موندن من معنی دیوونگیه آخرین حرفـــــــم اینـــه توبـری آخراین
زندگیه.

یکشنبه 20 شهریور 1390 - 2:02:19 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://bebeka.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 20 شهریور 1390   6:26:14 PM

احساساترا خیلی جالب بیان میکنی  موفق باشی

آخرین مطالب


alo


...


age mikhai biyai porofail negar


darbareye negar nazi


بروازپیشم


خوش به حال آسمون


می خوام تنها باشم...


فراموش می کنم


بی معرفت


(تنها نشوی).


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

98787 بازدید

78 بازدید امروز

11 بازدید دیروز

126 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements